شادباش نوروز + ترانه نوروز حسن زیرک

درود بر همه شما خوبان

عید نوروز را پیشاپیش خدمت شما تبریک عرض میکنم

امیدوارم در این سال بهترین ایام رو در پیش رو داشته باشیم

و هرآنچه به صلاح و مصلحت ما ست، اتفاق بیفته

سلامت

شاد

پیروز

و سربلند باشید


فردوسی

ز یاقوت سرخست چرخ کبود           نه از آب و گرد و نه از باد و دود

به چندین فروغ و به چندین چراغ      بیاراسته چون به نوروز باغ

روان اندرو گوهر دلفروز                کزو روشنایی گرفتست روز

ز خاور برآید سوی باختر                نباشد ازین یک روش راست‌تر

ایا آنکه تو آفتابی همی                    چه بودت که بر من نتابی همی


خیام

بر چهره گل نسیم نوروز خوش است               در صحن چمن روی دل‌افروز خوش است

از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست       خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است



چون ابر به نوروز رخ لاله بشست           برخیز و بجام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه توست          فردا همه از خاک تو برخواهد رست


چون لاله به نوروز قدح گیر بدست           با لاله‌رخی اگر تو را فرصت هست

می نوش به خرمی که این چرخ کهن         ناگاه تو را چو خاک گرداند پست


حافظ

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی                         از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن      که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است               که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی                 به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست        مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن               کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی         که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست                مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی

می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش        خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع               که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم             بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش             که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی

نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه                ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی

جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده                جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی


سعدی

برآمد باد صبح و بوی نوروز                    به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال               همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار                   دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست       حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجایی                   که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد                برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت              مبر فرمان بدگوی بدآموز
منه دل بر سرای عمر سعدی                   که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
دریغا عیش اگر مرگش نبودی                  دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز

عطار

جهان از باد نوروزی جوان شد            زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت          صبای گرم‌رو عنبرفشان شد
تو گویی آب خضر و آب کوثر            ز هر سوی چمن جویی روان شد
چو گل در مهد آمد بلبل مست             به پیش مهد گل نعره‌زنان شد
کجایی ساقیا درده شرابی                  که عمرم رفت و دل خون گشت و جان شد
قفس بشکن کزین دام گلوگیر             اگر خواهی شدن اکنون توان شد
چه می‌جویی به نقد وقت خوش باش    چه می‌گوئی که این یک رفت و آن شد
یقین می‌دان که چون وقت اندر آید       تو را هم می‌بباید از میان شد
چو باز افتادی از ره ره ز سر گیر       که همره دور رفت و کاروان شد
بلایی ناگهان اندر پی ماست              دل عطار ازین غم ناگهان شد

ترانه ی نه وروز با صدای حسن زیرک

هدیه به کردهای همزبانم.بهترین و متاسب ترین ترانه برای نوروز




استاد جلال ذوالفنون درگذشت

استاد جلال ذوالفنون درگذشت

متاسفم که این خبر ناخوشایند رو در این روزهای پایانی سال در وبلاگ مینویسم

ولی به هر حال اتفاق تلخی ست که افتاده.خبرها حاکی از آن است که ایشان امشب

در سن هفتاد چهار سالگی بدلیل مشکلات قلبی در بیمارستانی در کرج دار فانی را وداع گفته اند.

او که در سال ۱۳۱۶، آباده متولد شد، در ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ درگذشت.

شاید دیگر در میان نباشد ولی یقین دارم نغمه هایش همیشه با ما ست.

روحش شاد


آخرین باری که ایشان را دیدم، در مراسم تجلیل از استاتید نمونه دانشگاه علوم پزشکی تهران بود.

بعنوان حسن ختام مراسم از استاد جلال ذوالفنون دعوت شد تا تکنوازی خود را اجرا کنند.

من و چند تن از دوستان علاقه مند به آواز و موسیقی، به سرعت خود را به ردیف  های جلویی سالن رساندیم تا از نزدیک شاهد اجرای ایشان باشیم.

جناب ذوالفنون بسیار بی ریا و بی تکلف به روی صحنه رفت، و خیلی ساده سلام کرد.

سپس خطاب به حضار که اکثرا اساتید برجسته دانشگاه و دانشجویان بودند، گفتند: ((برای شنیدن

موسیقی باید روحی آرام داشت و برای داشت روح آرام باید جسمی سرحال و شاداب داشت.

موسیقی من شنیداری ست و برخلاف موسیقی های عجیب و غریب جدید که فقط با وجود ویدئو کلیپ و 

تصاویر آنچنانی شنیده و دیده میشود، موسیقی من را باید در آرامش و با تمرکز حواس شنیده شود، شما 

اکنون بعد از چند ساعت مراسم و نشستن روی صندلی ها خسته شده اید و بدنتان کوفته شده، پس همه 

از جای خود بلند شوید))

همه با لبخند از جای خود بلند شدند

سپس ایشان اضافه کرد ((کمی حرکات کششی انجام دهید و ...))

سپس شروع کردند به نواختن

قطعه ای در افشاری، به ساده و روان نواخت و من با چشمانی بسته غرق در شنیدن بودم.

شنیدن غوغایی که این مرد با پنجه های جادویی اش برایمان به ارمغان آورده بود.

بعد از پایان مراسم به استقبال ایشان رفتم و بر دستان هنرمندشان بوسه زدم و از زحماتشان برای

موسیقی ایران زمین سپاس گذاری کردم.

یکی از زیباترین و معروف ترین ساخته های ایشان، آلبوم آتش در نیستان است

که مدتها قبل در وبلاگ معرفی کردم

http://kasra-avaz.blogfa.com/post-266.aspx


گفته های زیادی از ایشان در گوشه و کنار از دوستان هنرجو که به ایشان نزدیک تر بودند شنیده ام

که در این فرصت بهتر از ناگفته بماند.

ناگفته هایی که گفته شد، ولی هرگز شنیده نشد


آواز ایرانی


آرشیو مطالب آواز ایرانی

سیمین بری . . . (ترانه ای پر از خاطره)

واقعا زیباست

میدونم همه ی شما این ترانه رو بارها شنیده اید

حتا میدونم ترانه رو از حفظ هستید و شاید همیشه زیر لب زمزمه میکنید

ولی دوست داشتم یکی از صفحات وبلاگ آواز ایرانی مزین به این ترانه ی زیبا و به یادماندنی بشه


دستگاه (بیات) اصفهان

ترانه سرا : ابراهیم صفائی

آهنگساز : زنده یاد جمشید شیبانی

 

سیمین بری گل پیکری آری

از ماه و گل زیباتری آری

همچون پری افسونگری آری

دیوانه رویت منم چه خواهی دگر از من

سرگشته رویت منم نداری خبر از من

هر شب که مه بر آسمان

گردد عیان دامن کشان

گویم به او راز نهان

که با من چه ها کردی

به جانم جفا کردی

هم جان و هم جانانه ای اما

در دلبری افسانه ای اما

اما ز من بیگانه ای اما

آزرده ام خواهی چرا تو ای نوگل زيبا

افسرده ام خواهی چرا تو ای آفت دلها

عاشق کشی شوخی فسونکاری

شيرين لبی اما دل آزاری

با ما سر جور و جفا داری

می سوزم از هجران تو ، نترسی ز آه من

دست من و دامان تو ، چه باشد گناه من

دارم ز تو نامهربان

شوقی به دل

شوری به جان

می سوزم از سوز نهان

ز جانم چه می خواهی

نگاهی به من گاهی

يارب برس امشب به فريادم

بستان از آن نامهربان دادم

بيداد او برکنده بنيادم

گو ماه من از آسمان دمی چهره بنمايد

تا شاهد اميد من ز رخ پرده بگشايد


دانلود ترانه ی سیمین بری با صدای جمشید شیبانی


آواز ایرانی


آرشیو مطالب آواز ایرانی

تصنیف آتش دل استاد تاج اصفهانی


شعر و آهنگ:استادحسن صدرسالک

دستگاه: ابوعطا

در دل آتش... غم رخت، تا كه خانه كرد

دیده سیل خون، به دامنم بس روانه كرد

آفتاب عمر من فرو، رفت و ما هم از، افق چرا... سر برون نكرد

هیچ صبحدم، نشد فلك... چون شفق ز خون دل مرا... لاله گون نكرد

ز روی مهت جانا... پرده برگشا... در آسمان مه را منفعل نما

به ماه رویت سوگند... كه دل به مهرت پابند... به طره ات جان پیوند

فراق رویت... یك چند... به جانم آتش افكند... بكن به وصلت خرسند

بیا نگارا... جمال خود بنما... زرنگ و بویت خجل نما... گل را

رو در طرف چمن... بین بنشسته چو من

دل خون بس ز غم یاری غنچه دهن

گل درخشنده چهره تابنده... غنچه در خنده... بلبل نعره زنان

هركه جویندهباشد یابنده... دل دارد زنده بس كن آه و فغان

ز جور مهرویان... شكوه گر سازی... به ششدر محنت... مهره اندازی

همچون «سالك» دست خود بازی... همچون سالك دست خود بازی


من عاشق قسمت دوم این تصنیف هستم وقتی استاد تاج میخواند ((بیا نگارا جمال خود بنما . . .))


دانلود تصنیف آتش دل استاد تاج اصفهانی


آواز ایرانی


آرشیو مطالب آواز ایرانی

ای یوسف خوش نام ما

بسیار در ذهنم کاوش کردم تا واژه ای برای توصیف عظمت مولانا بیایم

نیافتم

بسیار در ذهنم کاوش کردم تا واژه ای برای توصیف عظمت هنر آهنگسازی مشکاتیان بیابم

نیافتم

و

بسیار در ذهنم کاوش کردم تا واژه ای برای توصیف عظمت صدای شجریان بیابم

نیافتم

ولی شما می توانید تنها با گوش دادن به یک اثر تمام توصیفهای لازم برای بیان آنچه من در وصف آن

ناتوان بودم را در کنار هم داشته باشید

تصنیف دود عود

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما           ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما                 جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما                    آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما                            پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل             وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما


غزل: مولانا

آهنگساز: پرویز مشکاتیان

خواننده: محمدرضا شجریان

تنظیم: کامبیز روشن روان

دانلود تصنیف دود عود


آواز ایرانی


آرشیو مطالب آواز ایرانی

شاعر بی ذوق، خواننده بی هنر، مخاطب بد سلیقه

صبح داشتم صبحانه میخوردم 

صدای رادیو ... بلند بود 

پدرم منتظر شنیدن اخبار بود 

قبل از خبر، ترانه ای پخش شد (نگفت خواننده ش کیه)

ملودی ناگواری شنیده میشه 


معلومه که آهنگساز فقط سعی داشته ترکیب چند نت کشیده شده رو در کنار هم قرار بده 

ناگهان از میان آنهمه صدای ناجور، صدای خواننده خانمی بیرون جهید 

متاسفانه نه صدای زیبایی داشت و نه هنر خوش خوانی داشت 

شعرش چی بود؟

داستانک گونه ای بود  که خواننده تلاش میکرد با احساسی مضاعف آن را به ترانه ای

دردناک (دردآور) تبدیل کند 

احتمالا خواننده ی محترم وقتی داشته این ترانه رو میخونده، خودش رو جلوی میکروفون خم کرده

چشمهاش رو محکم بسته و دستهاش بال بال میزده و واقعا حس خواننده های بزرگ رو به خودش گرفته

وقتی ترانه ای حتا تصادفی به گوشم میخوره، همون دفعه اول چند بیتش رو با ملودی حفظ میکنم

و باز هم متاسفانه بطور ناخودآگاه  تا چند دقیقه بعدش، توی مغزم مرور میشه 


قسمتی از شعر که هنوز یادم مونده اینجوری بود

حالا اون بجای تو اومده، توی خونه همون لباس های تورو میپوشه

مثل تو راه میره، همون غذایی که تو دوست داری، دوست داره

همون ترانه ای که تو دوست داشتی رو با خودش زمزمه میکنه

ولی با من سرده، سرده، سرده

واااااااای سرده!!!

حتما ایشون انتظار داشته منه شنونده با شنیدن این ترانه ی با احساس!!!! و زیبا!!!!!!

بی اختیار زانو بزنم، بغضم بترکه، چشمام پر از اشک بشه و بزنم زیر گریه 

و مثل خودش با احساس، جمله آخر رو باهاش تکرار کنم

ولی با من سرده، سرده، سرده

واااااااای سرده!!! 

آخه چرا سرده؟؟؟؟ خدای من 

البته من واقعا متحول شدم و واکنش های عجیبی نشون دادم 

 

انگار کسی با پتک میکوبید توی سرم 

دوست داشتم سرم رو بکوبم به دیوار 

تا بلاخره صدام در اومد و گفتم لطفا تا تموم شدن این ترانه ی زیبا صدای این . . . (بوووق) رو قطع کنید!


آخه برادر من، خواهر من، اینها کجاش به درد شنیدن میخوره؟

حالا حتمن جناب دکتر آرامش تشریف میارن و میفرمایند که به سلیقه ی دیگران باید احترام گذاشت

و بگذاریم این جوان ها هم راه های مختلف را امتحان کنند.

ولی بخدا این اسم نشد سلیقه. بخدا هیچ ذوقی همچین چیزی رو قبول نمیکنه

مگر اینکه مخاطب به دلیل برخی شرایط هیچ گونه ملودی زیبایی رو تا حالا نشنیده باشه

یا واقعا این اولین صدایی باشه که شنیده.

یعنی مردم ما تا این حد بد سلیقه شده اند؟؟؟

یعنی یک ترانه هیچ مضمونی نباید داشته باشه؟

شعر نباید هیچ گونه آرایه و پیچیدگی های رمز داری داشته باشه؟ که فکر شنونده رو

حداقل برای چند دقیقه به خودش مشغول کنه، که منظور شاعر چیه؟ و بهش فکر کنه؟

هرچی شاعر از ذهنش تراوش کرد به خورد مغز بیمار و رنجور ما بده؟

ای کاش برای خود رسانه جامع و فراگیر داشتم

رادیویی که در دسترس عموم باشد.آنگاه هر روز بهترین خوراک و لذیذ ترین غذاها را

برای روح مخاطبانم محیا می کردم.

تا بشنوند نواهای ملوکوتی را و با هر نوا سفری کنند تا عرش.

ولی . . .


آواز ایرانی


آرشیو مطالب آواز ایرانی

گزیده ای از رباعیات ابوسعید ابوالخیر

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ         گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست     صد بار اگر توبه شکستی باز آ

***
وصل تو کجا و من مهجور کجا          دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی          پروانه کجا و آتش طور کجا

***
منصور حلاج آن نهنگ دریا               کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا
روزیکه انا الحق به زبان می‌آورد       منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
 
***
وا فریادا ز عشق وا فریادا                کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا            ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

***
گفتم صنما لاله رخا دلدارا               در خواب نمای چهره باری یارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه   خواهی که دگر به خواب بینی ما را

عاشقم من با صدای بانو دلکش

تصنیفی بسیار زیبا و ماندگار از بانو دلکش

در دستگاه (بیات) اصفهان

                        عاشقم مـن ، عاشقی بی‌قـرارم          کس ندارد ، خبر از دل زارم
                                                آرزویی جز تو در دل ندارم
من بـه لبخندی ، از تـو خـرسندم      مِهـر تو ای مه ، آرزومندم      بـــــر تـــــو پــابـنـــدم
                    از تـو وفــا خواهم           من زخدا خواهم            تا به‌رهت بازم ، جان
                    تـا بـه‌تـو پیـوستم          از همه بگسستم           برتو فدا سازم ، جان
                                                      ....................
                عاشقم مـن ، عاشقی بی‌قـرارم          کس ندارد ، خبر از دل زارم
                                                آرزویی جز تو در دل ندارم
من بـه لبخندی ، از تـو خـرسندم      مِهـر تو ای مه ، آرزومندم      بـــــر تـــــو پــابـنـــدم
                خیز و با من ، در افق‌ها سفر کُن          دلنوازی ، چون نسیم سحر کُن
                            ساز دل را ، نغمه‌گر کُن          همچو بلبل ، نغمه سر کُن
                                      نغمه‌گر کُن ، همچو بلبل ، نغمه سر کُن


دانلود عاشقم من با صدای بانو دلکش
ا


آواز ایرانی


آرشیو مطالب آواز ایرانی

برف می بارد

از چند روز گذشته برف سنگینی در اکثر مناطق کردستان در حال باریدن است.
هنوز هم نه به آرامی، بلکه به شدت می بارد.
برف زیباست.نعمت است و نشانه ی زایش رودها در بهار و تابستان است
هرچند گاهی آمدنش تلخ و سرد است.

برفِ نو، برفِ نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام.
پاکی آوردی ــ ای امیدِ سپید! ــ
همه آلودگی‌ست این ایام.
راهِ شومی‌ست می‌زند مطرب
تلخ‌واری‌ست می‌چکد در جام
اشک‌واری‌ست می‌کُشد لبخند
ننگ‌واری‌ست می‌تراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقشِ همرنگ می‌زند رسام.
مرغِ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام!
ره به هموارْجای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام!
تشنه آنجا به خاکِ مرگ نشست
کآتش از آب می‌کند پیغام!
کامِ ما حاصلِ آن زمان آمد
که طمع بر گرفته‌ایم از کام...
خام سوزیم، الغرض، بدرود!
تو فرود آی، برفِ تازه، سلام!
1337
 

احمد شاملو


آواز ایرانی

آرشیور مطالب آواز ایرانی

زندگی یعنی چه؟

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم:
زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
 
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم. 


                        سهراب سپهری

شیراز هستم.جای دوستان سبز.همین

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله که عمر خضر می‌بخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلا عبیرآمیز می‌آید شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی بجوی از مردم صاحب کمالش
که نام قند مصری برد آن جا که شیرینان ندادند انفعالش
صبا زان لولی شنگول سرمست چه داری آگهی چون است حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد دلا چون شیر مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را که دارم خلوتی خوش با خیالش
چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر نکردی شکر ایام وصالش

آواز ایرانی

آرشیور مطالب آواز ایرانی

21 فوریه روز زبان مادری، شعر کردی پیره هه لو (عقاب پیر)

21 فوریه مصادف با دوم اسفند، روز زبانی مادری نام گرفته است

از این روی قصد دارم یکی از مشهورترین و محبوب ترین اشعار کردی را در این روز ارائه کنم.

البته دکتر پرویز ناتل خانلری نیز شعری با همین مضمون سروده است.

که آن را نیز در بخش ادامه مطلب قرار داده ام.

شعر پیره هه لو (عقاب پیر)

شاعر: سواره ایلخانی زاده (بوکانی) از همشهری های خودم.

که با الهام از شعر هه لوی برزه فر (عقاب بلند پرواز) استاد عبدالرحمن شرفکندی (ماموستا هه ژار)

سروده شده و دو بیت آخر نیز،همان شعر معروف هه ژار می باشد.

"ژینی کورت و به هه لویی مردن        نه ک په نا بو قه لی رو ره ش بردن

لای هه لوی به رزه فری برزه مژی       چون بژی شرطه نه وه ک چه نده بژی"

که به جرات میتوان گفت که هر کردی، این شعر را شنیده  و الگوی بسیاری از کردها بوده و هست.

ترجمه ی این شعر بلند کار آسانی نیست و من سعی کردم هم به معنی و هم به کلام شاعر وفادار باشم

شاید در بعضی ابیات، معنی کلمه به کلمه شعر را ترجمه کرده باشم و بر عکس در برخی ابیات

فقط مفهوم و پیام آن بیت را رسانده باشم.

در آخر از دوستانی که به زبان کردی آشنایی ندارند تقاضا دارم، ترجمه را به دقت بخوانند

یقینا درس های گرانقدری از پس آن حاصل خواهد شد.سرلوحه ای برای راه و رسم زندگی

آواز ایرانی

شعر پیره هه لو:

پاییزه دار و ده ون بی برگه        دل په شوکاوی خه یالی مه رگه

پاییز است و درختان بی برگ شده اند          دل من از خیال مرگ سردرگم شده است

هه ر گه لایی ک که له داری ک ده وه ری      نوسراوه یه که به ناخوش خه به ری

هر برگی که از درختی می افتد، نوشته ایست با خبری تلخ

تاو هه ناوی نیه وا مات و په شیو      له شی زاماری ده کیشیته نه شیو

آفتاب گرما ندارد و بی رمق است     کشان کشان تن خسته ی خود را یدک میکشد

روژپه ره سارده کزه ی بای زیریان       کاته بو ژینی له دست چو و گریان

روزگار سرد است و باد جنوبی سردی می وزد،    وقت خوبیست برای گریه بر عمر از دست رفته

دلی پر بو له په ژاره و له دلو        ژینی خوی هاته وه بیر پیره هه لو

دلش پر از درد و غم بود،  عقاب پیر روزگار خود را بخاطر آورد

به قسه خوشه مه ترسی مردن         تاله ئه و هه ستی به مردن کردن

به گفتار ساده است که از مرگ نترسی، ولی در واقع بسیار تلخ است که منتظر مرگ باشی

کاتی کوچ کردنه وختی سه فه ره       داخه که م سه ختی نه مانم له به ره

وقت کوچ و سفر فرا رسیده ، اندوه و سختی نبودن در پیش است

هه ر بینا هات ئه جه ل و من مردم       با له شیوی ک په ر و بالی بردم

شاید به ناگاه عجل بیاید و مرگم فرا رسد، در گوشه ای از آسمان ،باد پرو بالم را برکند

تو بله ی پاشی نه مان ژینه ک بی؟         بو له شی سارده وه بو تینه ک بی؟

آیا بعد از مرگ زندگی دیگری وجود دارد؟     آیا برای جسم سرد و مرده گرمایی هست؟

تو بله ی ئه و خه وه هه ستانی بی؟         یا نه ئه و قافله وه ستانی بی؟

آیا این پس از این خواب، بیداری هست؟ آیا این قافله توقفی خواهد داشت؟

مرگه  دی و دوا به هه موشت دی نی        هه مو ئاواتی له دل ده ستی نی

مرگ است، می آید و به همه چیز خاتمه می دهد، تمام آرزو ها را از دل می ستاند

پاشه روکه یه کی بکم له و باخه         تاکو بال و پری من پرداخه

بگذار گشتی در این باغ بزنم، تا هنوز بال و پر من توان پرواز دارد

هر بروم نابه لد و بی سه رو شوین        دیار نیه خیلی هه لویان له چوین

بی نشان و بی مقصد پرواز میکنم (به سوی ناکجا آباد). معلومم نیست خیل عقاب ها کجایند

شارزای ریگه ی مردن کیه؟         چیه ئه و منزله کوینی جیه؟

چه کسی راه مرگ را می شناسد؟ مکانش کجاست؟ چگونه جایی ست؟

نامه ریبواری که لی هات و نه هات        چاره کم به شکو ئاوا هات و نه هات

قدم در راه مینهم، به امید تقدیر و هرچه در پیش است، شاید چاره ی  بخت من اینگونه مقدر شود

خوی به خوی کوت که ده چم بو لای قه ل        که ی خودای پیر و به بیری گه لی مه ل

به خود گفت: به نزد کلاغ میروم، کدخدای پیر و دانای پرندگان

هه لفری راوکه ری زالی که ژ و کیو         له چیای به رزه وه روی کرده نه شیو

شکارچی پیر کوه و دشت پرواز کرد و از آسمان مرتفع به سمت دشت آمد

که و ته ئه و ده شته له ترسا ته ق و ره و        ده ر پری کورکور و کرمایه وه ک که و

از ترس ورود عقاب هیاهو و بلوای در دشت در گرفت و پرندگان از هر گوشه پا به فرار گذاشتند

هاته لای قه ل به کزی و بی وازی          قه ل کوتی مامه هه لو ناسازی؟

با دردمندی و بی رمقی به نزد کلاغ آمد، کلاغ گفت: جناب عقاب بیمار شده ای؟

 

 

کوتی قالاوه ره شه ی پز کورم        پیرم و پیه له لیوی گورم

عقاب گفت: پرو بالم ضعیف شده.پیر شده ام و پایم لب گور است

باخی ژینم به خه زان ژاکاوه         کاتی مه رگه و عه جه لیش ناکه وه

باغ زندگی ام از خزان در رنج است، زمان مرگ فرا رسیده و عجل به ناگاه در راه است

پیم بلی چونه که تو هه ر لاوی        زور به سال پیری به لام چا ماوی

به من بگو چگونه است که تو هنوز جوانی، گرچه به سن و سال بسیار پیر هستی ولی سالم و سرحال مانده ای

هیزی ئه ژنوم نیه بال بی هیزه        هه مو گیان داری ژیان پاریزه

زانو هایم توان ندارد و بالم ناتوان گشته، حیوانات به هر حال به این روز گرفتار می شوند

قه ل کوتی باشه که گوی را دیری         په ندی من پاکی به دل بس پیری

کلاغ گفت: بهتر است که گوش فرا دهی و پندم را به دل بسپاری

ئه و ده مه ی بابی به هه شتی من مرد         دور له تو درد و به لای ئیوه ی برد

زمانیکه پدر بهشتی من فوت کرد، دور جان شما، درد و بلای شما را با خود برد

په ی کوتم روله ئه وه ی زار و نه زار         هه یه تی درد و نه خوشی به هه زار

به من گفت: فرزندم هر جانداری، پیر یا جوان، هزاران بیماری و مرض دارند

دیق و زردویی و ئاهو و ورهه م              به گژه ی بای به قه وت دین به ر هم

دق و زردی و سکته و سرطان، مانند یک طوفان با هم به سراغ می آیند

گوشتی که و چه نده که تام داره به ناو           هه نگ و هالاوی ده هنویته هه ناو

گوشت کبک هرقدر که خوشمزه است، بیماری های زیادی را بهمراه دارد

تاوه سی بیر و خه یال سرده که وی          که له گور که و تی وه ها در ده که وی

میل و هوس بر تو پیروز میشود ولی در دوران پیری هزاران مرض پدیدار میشود

پین و پالی که له پالی دی یه           منزلی نوکه ری خوتی لی یه

ولی گنداب و لجن زار (پهن و سرگین) روستا ها، منزلگاه من است

که ره توپیو که لاکی گویلک          هه لمی دل رونکه ره وه ی سه گویلک

الاغ مردار و لاشه ی گوساله ها، پاک کننده و شفا بخش تن و جان هستند

پیکه وه چینه بکه ین له و په ینه          بوی سنیر مه رحه می بیر و زینه

بیا با هم در این پهن ها چینه کنیم، برای ما دوای درد ذهن و هوش است

ول به وه چه نده به معنا قوله            مه ثه ل و گفتی قه دیما قوله

دقت کن که چقدر معنی این گفته عمیق است، ضرب المثل قدیمیان است و پر معنی

بیکه سه ر مشقی ژیان ئه و ئیشه         هه ر له سه ر داری نه وی هه ل نیشه

این کار را سر مشق زندگی ات قرار بده، فقط بر روی درختان کوتاه، فرود بیا (هرگز بلند پروازی نکن)

هاته وه بیری هه لو رابردوی          پاکی بوژانه وه یادی مردونی

عقاب گذشته ی خود را به یاد آورد، تمام خاطرات در ذهنش مرور شد

گول کرا رایه خ و پایه ندازم          چه نده ئاژوا له شی کیو ئاوازم

زمین و دشتها در زیر پایم بود، چقدر تن کوه ها به آواز من لرزید

چه نده روانه مه زه وی له و بانه          کیو و ده شت له و سه ره وه چه ن جوانه

رودخانه ها از این بالا چقدر روان هستند، کوه و دشت از این بالا چقدر زیباست

چه ن چکوله ن په له وه ر له و به رزه          ئاخ که چه ن خویری گره ئه م ئه رزه

موجودات از این بالا چقدر کوچک به نظر میرسند، افسون که این زمین فرومایگان را در بر گرفته است

چه نده راوی که و که و بارم کرد             دژمنی تاقه نیشم قارم کرد

چقدر پرندگان و کبک ها را شکار کردم و دشمنان را از پای در آوردم

کولکه زیرینه وه کو طاقی زه فر          ئاسمان بو منی به ست کاتی سه فر

رنگینکمان مانند طاق ظفری بود که آسمان در هنگاه سفر برایم می ساخت

هه و ته وانان بو مدالی شه ری من          چه نده شوراوه به خوین شاپه ری من

مدالهای جنگی فراوانی کسب کرده بودم و شاه پر من بارها با خون شسته شده بود

ئه ستا بو وا ره به ن و داماوم؟              من هه لو، چاو له دمی قالاوم؟

پس چرا اکنون اینگونه فرتوت و درمانده شده ام؟ من عقاب، چشم به سخنان کلاغ دارم؟

ساکه و کاره وه ها ساکاره                 مرگه میوانی گه دا و خون کاره

تقدیر چنین است و چاره نیست، مرگ مهمان گدایان و فاتحان است

هه  وری ئاسمان بی خلاتم باشه           باله شم خاکه پکیشن باشه

بگذار کفن من ابرهای آسمان باشد، بگذار خاک بر روی جسمم بریزند

کوتی وا شینی دریژ پیش که شی خوت          گوشتی منداره وه بو هه ر به شی خوت

عقاب به کلاغ گفت: عمر طولانی پیشکش خودت، گوشت مردار هم ارزانی خودت (سهم خودت)

"ژینی کورت و به هه لویی مردن         نه ک په نا بو قه لی رو ره ش بردن

عمر کوتاه و عقابانه مردن، نه اینکه به کلاغ روی آوردن

لای هه لوی به رزه فری برزه مژی       چون بژی شرطه نه وه ک چه نده بژی"

در نزد عقاب بلند پرواز آسمانها، چگونه زیستن مهم است، نه چه اندازه زیستن (شرط چگونه زیستن است، نه چه اندازه زیستن)

 

 


شاعر: سواره ایلخانی زاده

برگردان به فارسی: کسری وحیدی


از دوستان کرد زبان خواهش میکنم اگر نقص و خطایی در ترجمه ی این حقیر وجود دارد حتما با ذکر بیت و تصحیح ترجمه اطلاع دهید تا در اصرع وقت اصلاح کنم.با تشکر


آواز ایرانی

آرشیو مطالب آواز ایرانی

ادامه نوشته