در مورد صدای خودم

سلام

عده ای از دوستان در وبلاگ نظر گذاشتن که یه آوازی با صدای خودت بخون و بذار تو وبلاگ

بعضی دوستان هم ایمیل زدن که صدای خودت رو برامون بفرست.

بگذارید در مورد صدای خودم داستانی رو براتون تعریف کنم.

فروردین سال 87 رفتم خدمت جناب علی رستمیان و نزد ایشون به یادگیری آواز پرداختم.

هم گوشه ها رو کار میکردیم و هم تمرینات صداسازی.

من صداسازی رو زیادی تمرین میکردم و فشار زیادی به تارهای صوتی خودم می آوردم.

در همین بین مشغول تهیه تئاتری برای دانشکده بودیم.من هم نقش اول رو داشتم و دیالوگ های زیادی

داشتم که هر روز توی سال تمرین میکردم.با صدای بلند باید دیالوگ ها رو میگفتم.

این چند ماه صدام خیلی خسته بود.به طوری که گاهی نای حرف زدن نداشتم.

البته خیلی هم پیشرفت کرده بودم و واقعا نت های بالا رو خیلی خوب اجرا میکردم.

نمایش تئاتر با هر بدبختی ای که بود بلاخره تموم شد.

من مونده بودم و حنجره ای رنجور و خسته.

یه شب که بازی یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان اروپا بین  بارسلونا و چلسی بود، وقتی بارسلونا

گل برتری و صعود رو زد، من از شدت خوشحالی با تمام وجودم فریاد زدم گللللللللللللللل

و حنجره ی رنجور و تارهای صوتی خسته ی من با این فریاد یا نعره ی شدید به شدت آسیب دید.

به سختی می تونستم صحبت کنم. صداهای او و ای رو نمیتونستم به خوبی ادا کنم.

رفتم پیش متخصص گوش و حلق و بینی و همچنین متخصص گفتار درمانی

بهم توصیه کردند که تا حداقل 6 ماه نباید با صدای بلند حرف بزنم و حالا حالا ها نباید آواز بخونم.

یک سال بعد رفتم خدمت آقای وحید تاج.گفت یه چیزی بخون.یه آوازی در دشتی خوندم و بهش

گفتم که چه بلایی سر حنجره ام اومده.کم کم باهام کار کرد تا به مرور صدای پایه ی خودم رو

به دست آوردم.

ولی هنوزم که هنوزه اون چیزی نشده که قبلا بود.با یه سرماخوردگی ساده یا چند بار سرفه کردن

حنجره ام دوباره ملتهب میشه و صدای پایه ام رو برای مدتها از دست میدم.

البته گاهی در محفل دوستان چیزی میخونم و چهچه ای میزنم، ولی ته دلم ناراحتم از اینکه صدام هنوز آماده نیست.

من هم خیلی مشتاقم که چیزی بخونم و ضبط کنم و توی وبلاگ بگذارم ولی با این اوضاع فعلا

مایل نیستم این صدایی که هنوز به دوران خوب سابقش برنگشته رو ضبط کنم.

ولی قول میدم اگه روزی دیدم صدام واقعا آماده ست و مطلوبه، یه چیزی ضبط میکنم تا شما

نظرتون رو در مورد صدای من برام بنویسید.

با تشکر از اینکه مطالب وبلاگ رو دنبال می کنید.


کسری وحیدی


آواز ایرانی

آرشیو مطالب آواز ایرانی

مو شکافی برنامه ی آکادمی موسیقی گوگوش

سری سوم از آکادمی موسیقی گوگوش چندی پیش به پایان رسید.

به همین مناسبت بر آن شدم که تحلیلی بر نحوه ی کار این آکادمی داشته باشم.

اول از همه باید عرض کنم که من شخصا احترام بسیار زیادی برای خانوم گوگوش قائل هستم.

و صدای ایشون رو خیلی دوست دارم.کلا سبک پاپی که گوگوش و داریوش ارائه میدادند رو دوست دارم.

شکی هم نیست که جناب خلعتبری و سعیدی در کار خود بسیار مسلط هستند و هر کدام از خبرگان

حرفه ی خود هستند.

اول آن که صداهای شرکت کننده کلا حرف تازه ای برای گفتن نداشتند.

این نیز خود چند دلیل می تواند داشته باشد.یکی آن که اغلب شرکت کنندگان آماتور هستند

البته روال هم همین است که شرکت کنندگان آماتور باشند.ولی بهرحال صدای خوب آماتور هم که باشد

خود را نشان می دهد.

دوم آن که آنها فرصت زیادی برای آموزش ندارند و در یک دوره ی فشرده قرار است خود را نشان دهند.

اینگونه اگر به کار نگاه کنیم همه چیز منطقی است و قرار نیست انتظار شاهکار از این شرکت کنندگان

داشته باشیم.

ولی بهرحال همانطور که گفتم صدای آماتور خوب در هر شرایطی میتواند خود را نشان دهد.

در مورد سیستم رای گیری نمی دانم تا چه حد دقیق است و آیا واقعا افراد با رای بینندگان انتخاب می شوند

یا نه. ولی به هر حال هر سه شرکت کننده ی فینالیست صداهای بسیار عادی و معمولی ای داشتند.

تنها ندا در بین دیگران صدایی قوی و با ظرفیت بالا داشت که از این نظر در بین سایر شرکت کنندگان

 سر آمد بود.

مجید صدایی کاملا معمولی و عادی داشت و نقطه قوتی در کارهایش وجود نداشت.

ارمیا هم صدایی لرزان و مردد دارد که ریتم های پیچیده را نمی تواند جمع و جور کند.

در کل برای من این صداها جذابیتی نداشت، نمیدانم چگونه بینندگان حاضر در استودیو با خواندن آنها

به وجد می آمدند و هیاهو میکردند.

البته باید این را نیز گفت که تلاش این آکادمی برای آموزش موسیقی به شرکت کنندگان جای تقدیر دارد.

در صحبت های جناب خلعتبری نیز می توان نکته های آموزنده ای یافت.

بهترین بخش برنامه هم حضور جناب فرامرز اصلانی بود.با آن صدای ناب و گرم و گیرا.

هر کلمه ای که می گفت، نکته هایی مفید در بر داشت.

ولی در مورد صداهای غایب قضیه فرق می کرد.

چند نفر بودند که واقعا صدایی گیرا داشتند.

یکی آقای محمدرضا (از تهران) بود که واقعا صدایی باز و رسا داشت.من که با صدایش به وجد آمدم.

دیگری آقای صالح ( از قائم شهر) که بسیار مسلط بر نت و ریتم بود.

اینها اگر امکانات در اختیارشان قرار داده شود، و مجالی برای خود نمایی داشته باشد، بی شک

در عرصه ی پاپ می توانند حرفی برای گفتن داشته باشند و از بسیازی از خوانندگان کنونی  ایران

مناسب تر و برتر باشند.

امیدوارم برای سری بعدی این آکادمی کمی علمی تر و اصولی تر کار کنند و دقت و حساسیت بیشتری

بر روی صدای شرکت کنندگانی که انتخاب می کنند داشته باشند.

اگر واقعا هدف استعداد یابی و دادن عرصه به جوانان است، باید کار به گونه ای باشد که واقعا

استعدادها، مجال بروز بیابند، نه اینکه چند صدای معمولی بیایند و بخوانند و بعد هم هیچ.

صداها به دو نوع کلی طبقه بندی می شوند.

صداهای جمالی و صداهای جلالی.

صدای جمالی همانطور که از نامش پیداست صدایی نرم و لطیف و شیرین است.

که شاید نتواند نت های بالا را به خوبی اجرا کند ولی در محدوده ی ظرفیت صدای خود بسیار زیبا و دلنشین

میخواند.

استاد بنان بهترین نمونه برای صدای جمالی است.

در پاپ می توان از فرامرز اصلانی یاد کرد.

صدای جلالی صدایی قوی با ظرفیت بالا و وسعت فراوان است که نت های بالا را به راحتی میخواند.

این صدا باید به خوبی تربیت و رام شود تا بتواند از ظرفیت های خود به خوبی استفاده کند.

که اگر خوب تربیت شود غوغا می کند و شاهکارها میخواند.

نمونه ها در این زمینه بسیارند

استاد شجریان، استاد ایرج و استاد گلپا

بانو دلکش، بانو هایده، بانو عهدیه و بانو مرضیه

در پاپ هم ابراهیم حامدی (ابی) نمونه ی بارزی می باشد.

امیدوارم در برنامه های بعدی این آکادمی شاهد ظهور استعدادهایی جدید باشیم که در آینده حرف های

تازه ای برای گفتن در زمینه ی موسیقی داشته باشند


آواز ایرانی

آرشیو مطالب آواز ایرانی

شادباش نوروز 1392

سال نو را به همه شما دوستان خوبم تبریک عرض میکنم

در این سال جدید برای همه شما عزیزان بهترین ها را آرزومندم

امیدورام سالی پر از شادکامی و موفقیت داشته باشید

نوروز مبارک


خیام

چون لاله به نوروز قدح گیر بدست           با لاله‌رخی اگر تو را فرصت هست

می نوش به خرمی که این چرخ کهن         ناگاه تو را چو خاک گرداند پست

 


حافظ

ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید

وجه می می‌خواهم و مطرب که می‌گوید رسید

شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه‌ام

بار عشق و مفلسی صعب است می‌باید کشید

قحط جود است آبروی خود نمی‌باید فروخت

باده و گل از بهای خرقه می‌باید خرید

گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش

من همی‌کردم دعا و صبح صادق می‌دمید

با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ

از کریمی گوییا در گوشه‌ای بویی شنید

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک

جامه‌ای در نیک نامی نیز می‌باید درید

این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت

وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید

عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق

گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید

تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد

این قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکید

 

مولانا

فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری/// گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری

رومی رخان ماه وش زاییده از خاک حبش///  چون تو مسلمانان خوش بیرون شده از کافری

گلزار بین گلزار بین در آب نقش یار بین/// و آن نرگس خمار بین و آن غنچه‌های احمری

گلبرگ‌ها بر همدگر افتاده بین چون سیم و زر/// آویزها و حلقه‌ها بی‌دستگاه زرگری

در جان بلبل گل نگر وز گل به عقل کل نگر/// وز رنگ در بی‌رنگ پر تا بوک آن جا ره بری

گل عقل غارت می‌کند نسرین اشارت می‌کند///  کاینک پس پرده است آن کو می‌کند صورتگری

ای صلح داده جنگ را وی آب داده سنگ را/// چون این گل بدرنگ را در رنگ‌ها می‌آوری

گر شاخه‌ها دارد تری ور سرو دارد سروری///  ور گل کند صد دلبری ای جان تو چیزی دیگری

چه جای باغ و راغ و گل چه جای نقل و جام مل///  چه جای روح و عقل کل کز جان جان هم خوشتری


اوحدی مراغه ای

جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهٔ سنبل نهان شد
قیامت می‌کند بلبل سحرگاه
مگر گل فتنهٔ آخر زمان شد؟
ز رنگ سبزه و شکل ریاحین
زمین گویی به صورت آسمان شد
صبا در طرهٔ شمشاد پیچید
بنفشه خاک پای ارغوان شد
بهار آمد، بیا و توبه بشکن
که در وقتی دگر صوفی توان شد
ز رنگ و بوی گل اطراف بستان
تو پنداری بهشت جاودان شد
ولیکن اوحدی را برگ گل نیست
که او آشفتهٔ روی فلان شد
 


ملک‌الشعرای بهار

رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر این موکب خجسته، درود
به کتف دشت یکی جوشنی است مینا رنگ
به فرق کوه یکی مغفری است سیم اندرود
سپهر گوهر بارد همی به مینا درع
سحاب لؤلؤ پاشد همی به سیمین خود
شکسته تاج مرصع به شاخک بادام
گسسته عقد گهر بر ستاک شفتالود
به طرف مرز بر آن لاله‌های نشکفته
چنان بود که سر نیزه‌های خون‌آلود
به روی آب نگه کن که از تطاول باد
چنان بود که گه مسکنت جبین یهود
صنیع آزر بینی و حجت زردشت
گواه موسی یابی و معجز داوود
به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندهی کند بدرود
یکی است شاد به سیم و یکی است شاد به زر
یکی است شاد به چنگ و یکی است شاد به رود
همه به چیزی شادند و خرم‌اند و لیک
مرا به خرمی ملک شاد باید بود