موسیقی، اخلاص و احساس

امروز عصر خلاصه ای نیم ساعته از کنسرت استاد شجریان و گروه شهناز در لندن را تماشا میکردم

قطعه ی چهار مضراب اصفهان ساخته شجریان مرا با خود به سفری سه ساله برد.

به شبی به یادماندنی و باشکوه

شب کنسرت استاد در تالار وزارت کشور

شبی که بی اختیار بیش از چهل دقیقه اشک ریختم و زار زار گریستم

نه تنها من، بلکه دیگران هم همین حال را داشتند

دلیلش را هنوز نمیدانم.

امروز هم ناخودآگاه ضربان قلبم تند شد و نفس هایم سنگین.

براستی چه رازی در این حس نهفته است؟

گروهی مینوازند و شخصی میخواند، عده ای دیگر اما اشک شوق میریزند

و اینگونه طغیان احساساتشان جلوه گر میشود.

بی شک چیزی جز اخلاص نیست، این معجزه.

من سالهاست که با موسیقی اصیل ایرانی زندگی میکنم.

پدرم همیشه میگوید، هنوز یک سال از عمرت نگذشته بود که با صدای بنان به خواب میرفتی.

امروز به این رسیده ام که هرگاه در جریان زندگی درگیر روزمرگی و مسائل زندگی شده ام، به تدریج از موسیقی و آواز فاصله گرفته ام.

در دنیای امروز سخت است خود را خالصانه وقف موسیقی کردن.

نگرانی های زندگی و مشکلات این وقف را سنگین تر میکند.

برای پرداختن به موسیقی ناب و پاک ایرانی باید خالص بود

به دور از برخی مسائل که روح را آلوده ی خود میکند.

چرا لطف و گرمی صدای بنان، صفای صمیمی صدای ایرج و خلوص نوای خالقی 

تکرار ناشدنی است؟

چرا دیگر بزرگ مردی همچون «استاد آقا ابوالحسن خان صبا» زاده نشد؟

چرا پیانو دیگر هرگز آن شکوه و جلال پنجه های استاد جواد معروفی را به خود ندید؟

آیا با رفتن مشکاتیان، جادوی موسیقی و موسیقی جادویی هم از میان ما رخت بر بست؟

پاسخ ها بی شمارند و تحلیل ها فراوان

راه چاره اما . . .


آواز ایرانی

بانو عهدیه، ترانه ی بیا بیا

ترانه ای زیبا در دستگاه اصفهان

که مثل سایر آثار اجرا شده در اصفهان، لطیف، زیبا، دلنشین و گوش نواز است

البته باید بگم لطافت صدای بانو عهدیه لطفی خاص به این ترانه میبخشد

این ترانه ی زیبا متعلق به برنامه ی گلهای رنگارنگ شماره 418 می باشد

که با همکاری عهدیه، گلپایگانی و همایون خرم اجرا شده است

آهنگ: اصفهان

آهنگساز:همایون خرم

تنظیم: جواد معروفی

شعر: رهی معیری

شعر:

ای بیخبر از بینوایان بیا بیا بیا

بیگانه از دردآشنایان بیا بیا بیا

ای روی تو صبح امیدم بیا بیا بیا

دور از رخت صبحی ندیدم بیا بیا بیا

شمع وفا کو

نور صفا کو

راز نگاهت شوق گناهت و آن بوسه ها کو

ای روی تو صبح امیدم بیا بیا بیا

دور از رخت صبحی ندیدم بیا بیا بیا

ای آتشین لب بازآ که هر شب چون نی بنالم از بینوایی

و ای نوبهارم دور از تو دارم چون لاله بر دل داغ جدایی

بازآ که با تو از در

بازآید ای فسونگر

بخت رمیده ی من

با آنکه از کنارم

رفتی ولی نرفتی

از دیده ی من

دانلود ترانه ی بیا بیا بانو عهدیه


زیرا که مرده گان این سال عاشق ترین زنده گان بوده اند

اشک رازیست

 لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشق ام بود

 قصه نیستم که بگویی

 نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

 یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی ......

من درد مشترکم مرا فریاد کن

 درخت با جنگل سخن می گوید

 علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ریشه های تو را دریافته ام

با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

ودستهایت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زنده گان

ودر گورستان تاریک باتو خوانده ام زیباترین سرودها را

زیرا که مرده گان این سال عاشق ترین زنده گان بوده اند

دستت را به من بده

دستهای تو با من آشناست

ای دیر یافته باتوسخن میگویم

 بسان ابر که با توفان

بسان علف که با صحرا

بسان باران که با دریا

بسان پرنده که با بهار

بسان درخت که با جنگل سخن میگوید

زیرا که من ریشه های تورا دریافتم

 زیرا که صدای من با صدای تو آشناست

                                                                      شاملو

بوسه ی نسیم

الان رسیدم خونه

اومدم توی اتاقم

چشمم به دیوان رهی معیری افتاد

اشعار رهی را دوست دارم

کلام لطیف رهی ناخودآگاه مرا به یاد لطایف صدای استاد بنان می اندازد

مدتی ست احساس میکنم از خودم و راهم دور گشته ام

از شعر، موسیقی و عشقم (آواز)

این شعر تاثیر عمیقی روی من گذاشت

همراه خـــود نسیــــم صبـــا می برد مرا       یارب چو بوی گل به کجا می برد مرا

سوی دیـــــار صبح رود، کـــاروان شب       باد فنا بــه مــــلــک بقا می بــــرد مرا

با بال شـــوق، ذره به خوشیـــد می رسد       پـــرواز دل، به سوی خدا می برد مرا

گفتم که بوی عشق که را میبرد ز خویش     مــستانه گفـت دل، که مرا می برد مرا

برگ خزان رسیده ی بی طاقتم «رهی»      یک بوســه ی نسیــم ز جا می برد مرا

از غزلیات رهی معیری

 

عشق ایرانی، سخنی از دکتر شریعتی و ترانه ای از فائزه

دکتر شریعتی میفرماید:

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

  دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

  این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

  باید آدمش پیدا شود!

 باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

 سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

 فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

 شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

 توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

 توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

 توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

 در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

 برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

 بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

 سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

 اما بگذار به سن تو برسند!

 بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 غریب است دوست داشتن.

 و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

 وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

 و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

 به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

 تقصیر از ما نیست؛

 تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


در همین رابطه ترانه ی زیبای فائزه را باید مثال زد

شعر: سیمین بهبانی

یارب مرا یاری بده تا خوب آزارش کنم

هجرش دهم، زجرش دهم ،خوارش کنم ،زارش کنم

از بوسه های آتشین ، وز خنده های دل نشین

صد شعله در جانش زنم،صد فتنه در کارش کنم

در پیش چشمش ساغری گیرم ز دست دلبری

از رشک آزارش دهم ،از غصه بیمارش کنم

بذری به پایش افکنم ،گویم خداوندش منم

چون بنده در سودای زر،کالای بازارش کنم

گوید بیفزا مهر خود،گویم بکاهم مهر خود

گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم

هر شامگه در خانه ای،چابکتر از پروانه ای

رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم

چون بینم آن شیدای من فارغ شد از سودای من

منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم

گیسوی خود افشان کنم،جادوی خود گریان کنم

با گونه گون سوگندها،بار دگر یارش کنم

چون یار شد، بار دگر کوشم به آزاری دگر

تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم

دانلود ترانه ی دیوانگی با صدای فائزه

حسن زیرک، ریمیکس، پیوند نسلها

مدتی پیش عروسی یکی از اقوام بود

میدونید که من کرد هستم و در عروسی هامون کردی میرقصیم

یکی از ترانه های جالبی که گروه موسیقی برای رقص تدارک دیده بود

آهنگی ریمیکس شده از خواننده بزرگ کرد، حسن زیرک (اسطوره ی موسیقی کردی) بود

با سیستم های ادیت موزیک ریتم آهنگ رو تند کرده بودند و در همونجا نوازنده ی کیبورد

همراه با ترانه کیبورد میزد و ریتم های جدیدی رو وارد کار کرده بود

صدای حسن زیرک با اون ریتم تند بسیار جالب و نوین بود

البته در قسمت دوم ترانه، آهنگی از دیگر خواننده ی قدیمی کرد، محمد ماملی تنظیم شده بود

کلا کار جالبی بود

من که خیلی خوشم اومد و خیلی هم خوب با اون ترانه رقصیدم

چند روز پیش یکی از دوستانم فایل صوتی این ترانه ی ریمیکس شده رو برام پیدا کرد

من هم تصمیم گرفتم توی وبلاگ بذارم

البته همراه با ترانه ی اصلی حسن زیرک

ایده ی جالبیه

دانلود ترانه ی ریمیکس حسن زیرک و ماملی

البته وسطاش خواننده ی گروه موسیقی یه تیکه هایی میندازه :)

دانلود ترانه ی اصلی حسن زیرک (لای لای)

 


آواز ایرانی