رباعیاتی از ابوسعید ابوالخیر
وا فریادا ز عشق وا فریادا کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ
منصور حلاج آن نهنگ دریا کز پنبهٔ تن دانهٔ جان کرد جدا
روزیکه انا الحق به زبان میآورد منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
وصل تو کجا و من مهجور کجا دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی پروانه کجا و آتش طور کجا
گر بر در دیر مینشانی ما را گر در ره کعبه میدوانی ما را
اینها همگی لازمهٔ هستی ماست خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 6:38 توسط کسری وحیدی
|