ساز و آواز تلفنی
حدود ساعت 11 شب بود.مشغول یادداشت برداری از لغات زبان بودم (برای آزمون ارشد)
موبایلم زنگ خورد.سعید بود.
سعید: الو سلام دایی (بهم میگه دایی ولی داییش نیستم) اوضاع صدات جوری هست که بتونی امشب برامون بخونی؟
من: نه بخدا سعید جان.اولا که درس دارم، بعدشم شش یا هفت ماهه بطور جدی تمرین نداشتم
میدونی که، فرصت ندارم واقعا، توی خونه هم که نمیشه تمرین کرد.در ضمن مدتی هست به شدت سرفه میکنم. گلوم خیلی خشکه.حالا چی شده مگه؟ چه خبره؟
سعید: ولله یه جایی هستم، دوستی اومده اینجا که خیلی خوب سنتور میزنه.اگه میتونستی بیای خیلی خوب میشد
من: خب بگو کمی بزنه، گوش بدم ببینم چطور میزنه
این آقا شروع کرد به نواختن سنتور.خیلی خوب مینواخت.دشتی میزد، خیلی خوب هم میزد
یهو تمام بدنم گرم شد، نیروی عجیبی توی فضای سینه ام احساس میکردم.یه جوری شده بودم
نمیدونم چی شد که ناخودآگاه شروع کردم به خوندن
درآمد دشتی رو گرفتم و رفتم جلو
گفتم سعید بزن رو آیفون که هردو صدای همدیگه رو بشنویم
اولش حنجره ام کشش تحریر نداشت (هم خشک بود و هم سرد و بی تمرین)
کمی روی درآمد مانور دادم.با تحریر های ساده و دامنه ی کم
ایشون هم خیلی زیبا جواب آواز میدادند (با سنتور جواب منو میداد)
یهو اوج گرفتم (بی مقدمه) تاب نیاوردم همون پایین صدامو نگه دارم
تنها شعری که اون لحظه به ذهنم رسید این بود
دیدی دلا
دیدی دلا
که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد
دیده ی معشوقه باز من
یه جواب آواز خیلی زیبا به من داد
انتظار جواب آواز به این زیبایی رو نداشتم
واقعا از خود بیخود شدم
همین بیت رو دوباره خوندم و بعدش زدم زیر تحریر
حنجره ای که تا دو دقیقه ی پیش توان یک تحریر ساده رو نداشت، حالا بدون مانع تحریر میزد
چهچه هایی بسیار ریز و سریع و شکرخدا بدون اشکال (وسطاش ترسیدم آخرش رو خراب کنم که
خدا رو شکر خراب نشد).نه تنها بدون اشکال، بلکه واقعا یکی از بهترین تحریرهایی بود که تابحال زده بودم.
اون هم بدون تمرین یا الگو برداری.خودش میومد، من فقط بالا و پایینش میکردم
و کش و قوسش رو تزئین میکردم و ویرایش میدادم که به کدوم سمت بره.
خودم تعجب کردم که یهو چی شد که اینجوری شد.
واقعا تاثیر موسیقی بسیار عمیق تر و عجیب تر از اون چیزی ست که تا به امروز فکر میکردم
میدونستم که موسیقی منو دگرگون میکنه، جوری که از خود بیخود بشم
ولی نه تا این حد.
سعید گفت دایی دمت گرم پس چی میگی صدام آماده نیست، پس این چی بود؟
گفتم بابا بخدا خودم هم نمیدونم این چی بود.این من نبودم.حنجره ام جو گیر شد یهو.
حالا قرار شده یه شب توی همین شبها دور هم جمع بشیم.گویا دوستی هم دارند که دف کار میکنه
اگه بشه که یه قطعه ی خوب رو با هم کار کنیم و بی نقص و ایراد باشه (حداقل کم نقص باشه)
به امید خدا ضبط میکنم و میگذارم توی وبلاگ (البته اگه این حنجره ی تنبل شده یاری کنه)