تصورهای باطل گلپایگانی
چند روزی هست که دو تا از اجراهای زیبا و معروف این خواننده بزرگ منو درگیر کرده
تقریبا تمام طول روز اون ها رو گوش میدم و اگر هم گوش ندم زیر لب زمزمه میکنم
میخوام شما رو هم در این حس و حال شریک کنم
تصورهای باطل:
تصورهای باطل نقش زد آینده ما را
به تصویری مجازی خط کشید آیینه ما را
رفاقتها،محبتها چرا زیبا سرابی بود
گذشته لحظههای عشق ما آشفته خوابی بود
غرورم را لباست میکنم،باز التماست میکنم
تا وقت دیدار
دو چشمم فرش پایت میکنم،جانم فدایت میکنم
من را میازار،من را میازار
موی سپید:
موی سپید و توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تازیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پادر میونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
رفته بودم تا مثل یک کبوتر
باز کنم تو آسمون بال وپر
دیدم که شوقی ندارم به پرواز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پادر میونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
رفتم که با شادی و سازش کنم
گلهای گلدون و نوازش کنم
از دل بی حوصله غمگین شدم
تشنه دلداری و تسکین شدم
تازیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پادر میونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه