استاد كيست؟

چه كسي را ميتوان استاد نامید؟

اول از همه بايد بگم كه من براي تمام هنرمندان و هنرجويان احترام قائلم و با نوشتن اين مطلب  قصد كوچك كردن مقام هيچ يك از هنرمندان رو ندارم

امروزه جامعه ي هنري ما از نبود جايگاه مشخص براي عناوين هنرمندان رنج ميبرد و شاهد آن هستيم كه القاب و عنوان ها بدون كوچكترين تفكري به اشخاص داده ميشود

 آيا به هر كسي که دلمان خواست مي توانيم بگوييم استاد؟

براستی  استاد كيست؟

مثلا در یک برنامه تلویزیونی یا رادیویی بارها شنیده ایم که  نام محمد اصفهاني را با پيشوند استاد  بيان ميكنند

يا ميگويند استاد مختاباد

يا  استاد حسام الدين سراج

و  استاد هماي

درست است كه عزيزاني مانند مختاباد و اصفهاني و . . . در ميان مردم محبوب هستند و انصافا صداي زيبايي نيز دارند

ولي صرف داشتن صداي زيبا دليل بر استاد بودن نيست

حتي زيبا خواندن هم نشانه استادي نيست

از همه مهمتر اينكه هر كسي كه كلاس درس داشته باشد و به تدريس آواز بپردازد باز نميتوان به همين سادگي او را استاد ناميد

امروزه استاد خطاب کردن هنرمندان موسيقي، از بي ضابطگي رنج مي برد. گاهي اوقات بحثهاي فرسايشي و بي نتيجه در مي گيرد. دوست عزيزي بدرستي پرسيده بود که آيا ملاک ما در استاد گفتن به کسي فقط بر اساس علاقه شخصي است يا ملاک و معياري در کار است؟ در اينجا بايدمنظور خود را از جايگاه اجتماعي استادي در هنر مشخص کنيم. آيا منظور شبيه همان استادان بنا، نقاش و ... است که به فرموده استاد دوامي همان اوستا  است، يا نه ، منظور واژه اي منحصر بفردتر وتـخصصي تر است؟

استاد واقعي كيست و وجه تمايز استاد با ديگران در چيست؟

استاد به چه کسی می توان گفت ؟
برای رسیدن به جواب بگذارید که با تعریف این واژه از نقطه نظر منبع اطلاعات ادبی شروع کنیم .

در فرهنگ دهخدا در برابر كلمه استاد آمده: ماهر , با مهارت , صاحب مهارت , حاذق .
همانطور که می بینیم , اگر به معنی لغوی و کلاسیک اکتفا کنیم , این واژه شامل خیلی ها میشود ، ولی من فکر می کنم که ما بایستی معنی بهتری برایش داشته باشیم .

در ضمن , ما یک مسئله فرهنگی هم اینجا داریم و آن این است که خیلی از واژه ها را برای چاپلوسی و تملق استفاده کرده و چیزی را که می گوییم قبول نداریم !! البته بعضی اوقات هم کلمه استاد برای کنایه زدن نیز استفاده می شود .

کلمه استاد در علوم آکادمیک , علمی , هنری و موسیقی نیز رایج است ؛ با اینکه صحبت من اینجا در رابطه با واژه استاد در موسیقی است ولی رابطه آن با دیگر موارد مشابه نیز منظور می باشد بنابراین فکر می کنم که ما برای تعریف بهتر آن بهتر است به سیستم عالیه آموزشی یعنی دانشگاه هم سری بزنیم .
در آنجا ما : استاد یار - دانش یار و استاد داریم ، هر مرحله هم احتیاجات ویژه خودش را دارد .
ولی به نظر می رسد که این واژه در موسیقی بسیار لوث گردیده و کلمه استاد مثل نقل و نبات استفاده می شود ؛ برای اینکه از لوث بودن و استفاده بی رویه کلمه استاد قدری جلوگیری کنیم بایستی یک تعریف خاصی برای استاد در موسیقی (ساز و آواز) داشته باشیم که در راستای تعریف سیستم عالیه آموزشی باشد .

به طور معمول دو ويژگي پنهان در استادي نهفته است. يکي کميابي و ديگري سن و سال.

خود واژه استادي از نخبه بودن حکايت دارد و از آنجا که نخبه بودن امري نسبي است، پس اگر فرض کنيم که بيشتر هنرمندان استاد باشند، حرمت و قداست اين واژه از بين مي رود.


 از طرفي چون متعالي شدن امري زمان بر است، معمولا دور از ذهن خواهد بود که کسي در سنين جواني به چنين درجه اي نائل شود.

هنرمند  عزيز امير حسين سام خاطره اي از مرحوم استاد عبادي ذکر مي کنند که وقتي ايشان را استاد خطاب کردند، بر آشفتند و فرمودند تا وقتي حسن کسايي زنده است، به من نگوييد استاد.

اگر چه کراني براي علم و هنر متصور نيست، اما استاد بايد به اندازه کافي به اين بي نهايت نزديک شده باشد بطوري که با صرفنظر کردن از موارد جزيي، به اصطلاح کامل و پخته شده باشد.

منظور از نزدیک شدن به بی نهایت چیست؟بعضی از هنرمندان وقتی به درجه والایی از هنر خود میرسند و چندین سال در این عرصه زحمت میکشند کم کم به این نتیجه میرسند که آثاری که سالها قبل خلق کرده اند

فاقد ارزش هنری است و خود آن را منسوخ میکنند

این نشانه رسیدن و نزدیک شدن به آن بی نهایتی است که قبلا ذکر شد

و در واقع برای هنر و استادی حد و کرانی نمی توان قائل بود

مواردی را که در رابطه با موسیقی , برای شخصی که استاد تلقی میشود می توان بیان نمود:

1- مهارت در نواختن و خواندن به نظر نوازندگان و خوانندگان چیره دست .

2- ابداع سبک خاص و متفاوت از دیگران که قابل تشخیص باشد .

3- انتشار کتاب , مقاله و سخنرانی در راستای بخش علمی موسیقی

4- هنر آموزی و تربیت شاگردان برجسته .

علاوه بر اينها

 استاد بايد روحيه اي پژوهشي داشته باشد. بايد اهل تحقيق و تاليف باشد. بايد جستجوگر و نا آرام باشد. روش گذشتگان را درک کرده باشد و خود چيزي براي آيندگان به آن افزوده باشد.

اين نو آوري و افزودن چيزي به ميراث گذشتگان، بايد مورد قبول واقع شود و رهرواني داشته باشد. وگر نه، اينکه سبکي ابداع شود که نه نقطه عزيمت آن معلوم باشد و نه مقبول اهل هنر واقع شود و رهروي هم نداشته باشد، با مرگ مبدع، خود نيز مي ميرد. چنين سبکي در بقا و دوام فرهنگ و هنر، هيچ جايگاهي نخواهد داشت

استاد بايد نقطه اتصال گذشته به آينده باشد و اين ميسر نخواهد بود مگر با تربيت شاگرد.

 اصلا با ذکر کلمه استاد، کلمه شاگرد هم به ذهن متبادر مي شود. پس هنرمند بدون شاگرد، استاد نمي تواند باشد. هر چند که هر شاگردي هم مقبول نظر نيست. چرا که هر شاگردي نمي تواند چراغ هنر را روشن نگه دارد. پس به زبان بهتر، براي اتصال گذشتگان و آيندگان، استاد بايد شاگرداني مبرز تربيت کند که لااقل تعدادي از آنها استادان آينده باشند

استاد بايد موثر بر جامعه باشد و نه تنها بر مخاطبين، بلکه بر هنرمندان متاخر هم تاثير گذار باشد. چنانکه در هر کوي و برزني که سازي زده شود يا آوازي خوانده شود بتوان تاثير و جاي پاي استاد را در آن يافت.

ممکن است افراد بنا به سلائق شخصی خود برداشتهای متفاوتی از واژه استاد را در ذهن خود بپرورانند .

اما مهم نوع نگاه بزرگان به این واژه است همانطور که محمدرضا شجریان در وصف جلیل شهناز بیان نمود.

متاسفانه تعدادی از هنرمندان جوان ما از شنیدن واژه استاد بعنوان پیشوند نام خود بسیار خوشحال میشوند و گمان میکنند که واقعا به درجه استادی رسیده اند و این همان جایگاهیست که بدنبال آن بودند.

همه ما به یاد داریم علیرضا افتخاری بارها دربرنامه های تلویزیونی وقتی استاد خطاب می شد اعتراض می کرد و می گفت من کوچکتر از آنم که این عنوان را به من بگید.



من در اينجا كسي را به عنوان استاد خطاب نميكنم چون از نوشتن اين مطالب قصدم استاد ناميدن كسي نيست

بلكه خواستم اين نكته را خاطر نشان كنم كه هر كسي را نمي شود استاد ناميد

شايد بعضي ها بگويند حالا چه مشكلي پيش مي آید اگه به هر كسي كه دلمان خواست بگوییم استاد؟

واضح است که  مشكلات زیادی ممكن است پيش بياید

آشكار است شخصي كه با تعاريف بالا به درجه استادي نايل شده در اين راه زحمات فراوان كشيده است

ولي اگر ما به كسي كه شرايط بالا را دارا نمي باشد لقب استاد را بدهيم  شكي نيست كه جايگاه و مسير اصلي خود را گم ميكند و با كمترين زحمتي خود را بالاي قله ها ميبيند

و ديگر تلاشي براي پيمودن راه پر فراز و نشيب تعالي نخواهد كرد

چه بسا به خود و لقب خود غره شود واين چيزي بجز مرگ هنري هنرمند در بر ندارد

در حقيقت شايد ما بدون آنكه خود بدانيم يا بخواهيم هنرمند محبوبمان را از مسير اصلي خود و راه پيشرفت بدر كنيم

و از طرفي كساني كه واقعا شايسته لقب استاد هستند  نا اميد شده و از زحماتي كه كشيده اند دلسرد ميشوند

نظر شما در اين رابطه چیست؟